گفتوگو با محبوبه محمدی، هنرمند ساکن ونکوور
سیما غفارزاده – پورت مودی
اوایل تابستان امسال، در بیست و پنجمین نمایشگاه سالانهٔ مرکز هنرهای پورت مودی (PoMoArts) که تعدادی از آثار هنری پروانه رودگر، هنرمند مجسمهساز بنام ساکن ونکوور، نیز در آن به نمایش گذاشته شده بود، با دیِنا کِین (Deanna Kayne) مدیر اجرایی جدید این مرکز آشنا شدم. چند هفته پیش، ایشان مرا به دفتر خود دعوت کرد تا ملاقاتی داشته باشیم و دربارهٔ راههای ترویج فعالیتهای هنری در جامعهٔ ایرانی صحبت کنیم. در همین دیدار، خانم کِین دربارهٔ هنرمندی ایرانی بهنام محبوبه محمدی که در مرکز هنرهای پورت مودی پروژهای در دست اجرا داشت، صحبت کرد و کار نیمهتمام او را نشانم داد؛ پروژهای دربارهٔ مفهوم مهاجربودن. دیِنا کِین مرا به خانم محمدی ارتباط داد تا دربارهٔ او و پروژهاش بیشتر بدانیم. نتیجه، گفتوگوی کوتاهی شد که از نظرتان میگذرد.
* * * * *
با سلام و سپاس از شما خانم محمدی برای اینکه دعوت ما را برای این گفتوگو پذیرفتید، لطفاً ابتدا خودتان را معرفی کنید و از پیشینهٔ هنری و فعالیتهایتان بگویید.
با سلام خدمت شما و ممنون از اینکه من را برای این گفتوگو دعوت کردید. من فارغالتحصیل هنرستان در رشتهٔ گرافیک و هنرهای تجسمی از دانشگاه یزد هستم. در سالهای پس از فارغاتحصیلی، زمانی که در تهران کار میکردم، در برخی گالریهای تهران نمایشگاههایی هم داشتم. اساس کار من در زمینهٔ هنرهای مفهومی است. پروژهٔ پایان ترم من روی همین مفهوم تمرکز داشت بهنام ریشههای هنر بدوی در هنر مفهومی. من سالها از طریق هنر بهخصوص نقاشی در جستجوی شناخت خودم و دنیایی که درش زندگی میکنم، کنکاش میکردم. طی همین جستجوها بنا به نیازم سلسلهمطالعاتی را در زمینهٔ عرفان شروع کردم، و از آن بهبعد مسیر زندگی من تغییر کرد و تمام توجهم و عشقم متمرکز به عرفان شد. ارزشهای بسیار زیبایی را در عرفان پیدا کردم که بهنوعی در نقاشی دنبالش بودم؛ پیداکردن رابطهٔ خودم با جهانی که درش زندگی میکنم، رابطهٔ من بین شناختهها و ناشناختهها و اینکه چطور در درون خودم با خودم و در بیرون با آدمهای دیگر به صلح برسم. زمانی در نقاشی به دنبال این مفاهیم بودم و زمانی در عرفان. هر دو به من بسیار کمک کردند، بهخصوص عرفان. البته طی سالهایی که در زمینهٔ عرفان مطالعه میکردم، کار نقاشی نمیکردم.
چه شد که به کانادا مهاجرت کردید و شهر ونکوور را برای زندگی انتخاب کردید؟ چند سال است که در کانادا اقامت گزیدهاید؟
دلیل مهاجرت من به کانادا بهخاطر مسائلی بود که متأسفانه ما در کشورمان با آنها مواجهیم. اینکه هر دیدگاهی، هر نگرشی، و هر سبکی از زندگی که با حاکمیت همسو نباشد، در واقع محکوم به فناست. حالا چه بهعنوان هنرمند، چه اهل طریقت، یا با هر عنوانی متأسفانه در ایران شرایط زندگی برای هیچ انسانی فراهم نیست مگر اینکه در چارچوب حکومت باشند. در نتیجه، تصمیم به مهاجرت گرفتیم. من سه سال و نیم است که به اینجا مهاجرت کردهام. بههمراه خانواده ونکوور را انتخاب کردیم بهدلیل اینکه دو تن از دوستان بسیار نزدیک ما اینجا بودند. از نظر آب و هوا شهر خوب و روبهرشدی است. کلاً کانادا کشور مهاجرپذیریست و شرایط زندگی برای مهاجران نسبتاً مناسبتر است نسبت به خیلی از کشورهای دیگر. مجموعهٔ اینها دلایلی بود که کانادا و ونکوور را برای مهاجرت انتخاب کردیم.
آشنایی شما با مراکز هنری در ونکوور ازجمله مرکز هنرهای پورت مودی (PoMoArts) چگونه آغاز شد؟
در رابطه با مجموعهٔ گالری پورت مودی و اینکه چطور من با این فضا آشنا شدم، برمیگردد به پروژهای که قبول کردم کار کنم و نیاز به استودیو داشتم که بعد از پیگیریها برای اجارهٔ فضا، موفق شدیم با این گالری قرارداد کوتاهمدت ببندیم و این فضا را اجاره کنیم.
لطفاً دربارهٔ پروژهای که در مرکز هنرهای پورت مودی به انجام رساندهاید، برایمان بگویید. طرح آن چه داستانی در بر دارد و چه شد که به فکر اجرای آن افتادید؟
این برمیگردد به سازمانی غیرانتفاعی بهنام Pathway to Leadership که من این سفارش را از طرفشان گرفتم. این سازمانی است که برای خانمهای مهاجر فعالیت میکند، برای اینکه آنها را بتواند از نظر روحی روانی بهشکل مؤثرتر، سریعتر و مناسبتری در کشور جدید اسکان بدهد. در اینجا افراد از هر نظر حمایت میشوند. کمکشان میکنند که بتوانند مهارتهایی را که دارند بهتر مشاهده کنند و در واقع مهارتهایشان را به فضای جدید، در کشور جدید و شغل جدید انتقال بدهند.
در واقع این کار تداعی روندیست که یک مهاجر احتمالاً در مهاجرت طی خواهد کرد. و شاید بسیاری از مهاجران یا غیرمهاجران، در طول زندگیشان این دگرگونی را مثل من تجربه کنند. اگر من بخواهم اسمی برای این دگردیسی انتخاب کنم، آن تولد یک پروانه خواهد بود.
از جمادی مُردم و نامی شدم
وز نما مُردم به حیوان برزدم
مُردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم؟ کی ز مردن کم شدم؟
مصداق این شعر بینهایت لطیف و زیبای مولانا، بهنظرم هر کسی دانسته و نادانسته آن را تجربه میکند و این مفهوم و تجربهٔ شخصی را مناسب با حالوهوای دیدگاهها و اهداف این سازمان دیدم و برای همین، تصمیم به اجرای آن گرفتم.
آیا برای اجرای این پروژه از کمکهای دولتی یا نهادهای غیرانتفاعی هم استفاده کردهاید؟
من شخصاً هیچ دستمزدی برای انجام این کار دریافت نکردهام، اما هزینهٔ مواد و مصالح موردنیاز و اجارهٔ استودیو از مرکز هنرهای پورت مودی را سازمان غیرانتفاعی Pathway to Leadership پرداخته است.
بهعنوان یک هنرمند، چه تفاوتهایی بین کار و فعالیت هنری در ایران و کانادا میبینید؟
در واقع تا الان شرایط مناسبی برای ورود به دنیای هنر در کانادا نداشتهام، در نتیجه خیلی نمیتوانم مقایسهٔ میدانی داشته باشم. ولی چیزی که پُرواضح است اینکه مثل همهٔ زمینههای دیگر قاعدتاً محیط باز اینجا موقعیت مناسبتری را برای هنرمندان فراهم میکند تا بتوانند آزادانهتر فرصت ابراز داشته باشند و دیده بشوند.
هنرمندان قدیمیتر چه کمکی میتوانند به هنرمندان تازهمهاجر برای ورود به عرصهٔ هنر در اینجا بکنند؟
امیدوارم هنرمندان پیشکسوت ایرانی خودمان که پر از تجربهٔ کار در اینجا هستند، برنامهها و همایشهایی برای جامعهٔ ایرانی داشته باشند و بهعنوان منتور راهنماییهای لازم را به علاقهمندانِ فعالیت در این عرصه داشته باشند.
اگر صحبت دیگری با خوانندگان ما دارید، لطفاً بفرمایید.
و در آخر بهترین آرزوها را برای سرزمینم ایران دارم. امیدوارم بهزودی ایرانِ در اسارت ما هم از نو زاده بشود و دوباره ایران همان سرزمین زیبایی باشد که منبع بروز و ظهور تمدن اصیل ایرانی در قرون گذشته بوده است.
با سپاس دوباره از وقتی که به ما دادید.